پرواز تا خورشید

پرواز تا خورشید

جایی برای شنیدن و گفتن تا کتمان دلیل حسرتمان نگردد
پرواز تا خورشید

پرواز تا خورشید

جایی برای شنیدن و گفتن تا کتمان دلیل حسرتمان نگردد

«ببخشید شما همشهری هستید؟»

این مطلب رو تو یه سایت خوندم حیفم اومد شما نخونیدش.
با اجازه ی آقای اکبر نیتی

مشکل یا بهتر بگویم دردسرمان از همان اولین روز خدمت سربازی شروع شد.
«مگه تازه غذا نگرفتی؟ برو اگه به همه رسید باز بیا بگیر»
این جمله را مسئول تقسیم غذا به من گفت وقتی نوبتم رسید برای گرفتن اولین وعده غذایی دوران آموزشی.
من هم زود شصتم خبردار شد که قضیه از کجا آب می‌خورد و با قیافه‌ای حق به جانب گفتم: «آهان فهمیدم. من را با برادرم اشتباهی گرفته‌ای. قبلی برادرم بود به خدا.»
«خودتی. اگه از صف نری بیرون مجبورم به جناب سروان بگم، می خواهی تو اولین روز به خاطر غذا تنبیه بشی؟»
کم کم صدایمان بالا رفت تا اینکه برادرم اصغر از راه رسید و گفت اکبر چه خبر است؟
همه هم مات و مبهوت غرق در نگاه کردن ما شدند.
مسئول غذا(سعید- که اتفاقا بعدها دوست و رفیق صمیمی شدیم با هم و این رفاقت تا به امروز ادامه دارد) با تعجب معذرت خواست و گفت: «ااااااه، چه شباهتی، مثل گلابی که از وسط نصف کرده باشند.من هم گفتم: حالا چرا گلابی؟»
گفت: «سیب خیلی کلیشه شده، خواستم تنوعی شده باشد!»
روزها می‌گذشت و هر روز به تعداد کسانی که تا به حال به دوقلو بودن ما پی نبرده بودند اضافه می‌شد و ما هم هر بار باید برای آنها کنفرانس مفصلی می‌دادیم که چرا یکی‌مان معاف نشده و با هم آمده‌ایم خدمت. بعضی‌ها هم می‌گفتند: «می‌گویم چرا هرجا می‌روم تو را می‌بینم، نگو 2 تا هستین!»
یک روز با برادرم اصغر تصمیم گرفتیم اتیکت ناممان را عوض کنیم تا ببینیم کسی متوجه می‌شود یا نه؟ کسی متوجه نشد هیچ، اصغر بیچاره هم که اتیکت من را به سینه زده بود مجبور شد به جای من نگهبانی دهد. هرچقدر هم به افسر نگهبان اصرار می‌کرد که من اصغرم اتیکتمان را عوض کرده‌ایم و الآن نوبت نگهبانی اکبر است، به گوش افسر نگهبان نرفت که نرفت.
چه کیفی داد خواب آن شب.
جالب تر از همه هم روز آخر آموزشی و پس از رژه نهایی و سردوشی بود.
در مسجد پادگان همه را جمع کردند تا جشن پایانی و خداحافظی برایمان بگیرند.
من و برادرم نشسته بودیم و داشتیم با هم ترکی حرف می‌زدیم، یکی از هم گروهانی‌هایمان که جلوی ما نشسته بود و اتفاقا تختش هم در آسایشگاه نزدیک تخت ما بود برگشت طرف ما 2 تا و گفت:
«ببخشید شما همشهری هستید؟»
نظرات 8 + ارسال نظر
محمدنبی پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 12:01 ق.ظ http://parvaz-ta-khorshid.blogsky.com

سلام وب زیبایی داری میخوام هم یه درخواست ازت کنم هم بهت یه پیشنهاد دارم
اول در خواست رو میگم : اگه ممکنه تو وب منم فعالیت کن موضوعش درباره ی همه چیه اگه خواستی باهام همکاری کنی تو قسمت نظرات وبم واسم بنویس
حالا پیشنهادم رو میگم : اگه دوست نداری باهم کار کنیم میتونیم با هم تبادل لینک کنیم
اول تو منو با نام همه چی در اینجا ( ماهواره-ورزش-جوک-دانستنی ها-طنز و .......) لینک کن بعد خبرم کن تا لینکت کنم
اینم آدرس وبم
Www.news-persian.blogsky.com
منتظرتم

hassan پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 01:31 ق.ظ http://hassanfulady.blogsky.com

سلام دوست عزیز .آدرس وبلاگ منو در جعبه لینک ثبت کن.من هم همین کار رو در وبلاگ خودم انجام می دم.یادت نره.

سلام
خوش اومدی

گفتمت .... پنج‌شنبه 24 تیر 1389 ساعت 09:29 ب.ظ http://goftamat.persianblog.ir

سلام
خیلی جالب بود یکباره به ذهنم رسید که بپرسم: من اولیوم؟ راست می گی؟

سلام
این که شما اولی هستی که درش شکی نیست .
جدا از اینکه در طول زمان به اول بودن شما عادت کردیم،رنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیر.
راست میگی؟ حلزون داره؟!
ارادت...

گفتمت .... یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 02:42 ق.ظ http://goftamat.persianblog.ir

سلام
منظورم این نبود که من اولی هستم !! به ترکی گفتم !! شاید باید می نوشتم : من اولوم ؟
شادزی

سلام
ببخشید سوات نخوندم دیگه
نیست شما اولی ما فقط اول بودنت رو می بینیم
جاوید باشید

مهتاب یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 07:33 ق.ظ http://shabemahtabi-88.blogsky.com

سلام..
اصلا همشهری ، هم محله ای ...یعنی چی؟! یه چیزی شبیه قبیله ، طایفه یا عشیره ی ما دیگه؟!
......

آره؟
بی خیال
its like your city
did you undrestand
?

مهسا دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 01:10 ق.ظ http://atashgahedirine.persianblog.ir

سلام آقا نوید.ممنون از حضور گرمتون.خوشحالم کردید.باز هم به ساحل من سر بزنید.از وبتون خوشم اومد باز هم سر خواهم زد.

سلام
سپاسگزارم

بانوی باران دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 03:23 ق.ظ http://r

مرسی خیلی جالب بود مخصوصا قسمت آخرش :)

سلام
ممنون از توجهتون

مهتاب دوشنبه 28 تیر 1389 ساعت 08:20 ق.ظ http://shabemahtabi-88.blogsky.com

سلام...
این پانیذ کجاست تا یکم برات آرزوی بهروزی و به روزی کنه؟

سلام
پانیذ نیست که نه بهروزم نه به روز
شما هم که شارژ نمی کنید
پیرشی بابا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد