این کلمات (ببخشید که اسم بهتری براش پیدا نکردم) تحت عنوان *شعری زیبا از ویکتور هوگو* در سایتی به نمایش گذاشته شده بود. به نظر شما...؟!
...
شاه ایران
شاه ایران، نگران و هراس آلود، سکونت دارد ذ
زمستان در اصفهان،
تابستان در تفلیس
در باغ، یک بهشت واقعی غرق گل سرخ
بین گروهی مردان مسلح،
از ترس بستگانش
و همین باعث می شود که گاه برای تخیل بیرون رود
او یک
بامداد، در دشت، یک چوپان دید
چوپان پیری که پسرش را همراه داشت ، پسر زیبای
جوان .
از او پرسید : اسمت چیست پیرمرد؟
پیرمرد که در میان بزغاله هایش می
رفت و می خواند، آوازش را قطع کرد و گفت:
اسمم کرم است
خانه ام پای یک تخته
سنگ معلق زیر یک بام است که از نی ساخته ام
و آنجا با پسرم زندگی می کنم که
دوستم می دارد و به همین دلیل است که آواز می خوانم
همانطور که سابقاً حافظ می
خواند و حالا سعدی می خواند
و همانطور که زنجره در ساعت ظهر جیرجیر می کند
در آن هنگام، جوانک با چهره حجب آلود و دلنشین
دست پدر نغمه سرایش را بوسید
و او باز به خواندن پرداخت
همانطور که حالا سعدی می خواند، همانطور که سابقاً
حافظ می خواند
شاه گفت:
آیا این دوستت دارد؟ با آنکه پسرت است؟....
سلام شلیر اسم یه گل البته به کردی یه جور لاله ست. و اسم یه جنگل تو کردستان عراق که پر اینجور لاله ست
آیا او دوستت دارد با آنکه....؟
این که یقین داشته باشی که کسی دوستت دارد خیلی خوب است...
اگر از کسی که می گوید دوستت دارد اعمالی سر بزند که اصلا نتونی باور کنی که ذره ای مهر وجود دارد چی؟
اصلا اینطوری فکر می کنیم که دوستت دارد ولی برای دقایقی به هر دلیلی حتی اگر اون دلیل خود تو باشی می تواند اصلا دوستت نداشته باشد چی؟
اگر تمام عمرت بر این باور بودی که دوستت دارد ولی به دلایلی این ایمان -که نیاز توست- سست شود چی؟
اگر....
سلام...اومدم به کمک پانیذ که براتون آرزوی بهروزی و به روزی بکنم...