پرواز تا خورشید

پرواز تا خورشید

جایی برای شنیدن و گفتن تا کتمان دلیل حسرتمان نگردد
پرواز تا خورشید

پرواز تا خورشید

جایی برای شنیدن و گفتن تا کتمان دلیل حسرتمان نگردد

عشق یعنی چه؟

( عشق یعنی چه؟ ) 

 

خواندن پاسخ چند کودک به این سوال شاید خالی از لطف نباشد


• هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت دیگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پایش را لاک بزند. بنابراین، پدربزرگم همیشه این کار را براى او می کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. این یعنى عشق. (ربکا، ٨ ساله)

• وقتى یک نفر عاشق شما باشد، جورى که اسمتان را صدا می کند متفاوت است. شما میدانید که اسمتان در دهن او در جاى امنى قرار دارد. (بیلى، ٤ ساله)

عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران می روید و بیشتر سیب زمینى سرخ کرده هایتان را به یکنفر می دهید بدون آن که او را وادار کنید تا او هم مال خودش را به شما بدهد. (کریس، ٦ ساله)

• عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست می کند و قبل از آن که جلوى  او  بگذارد آن را می چشد  تا  مطمئن شود که  مزه اش خوب است. (دنى، ٧ ساله)

اگر می خواهید یاد بگیرید که چه جورى عشق بورزید باید از دوستى که ازش بدتان می آید شروع کنید. (نیکا، ٦ ساله)
• عشق هنگامى است که به یکنفر بگوئید از پیراهنش خوشتان می آید و بعد از آن او هر روز آن پیراهن را بپوشد. (نوئل، ٧ ساله)

• عشق شبیه یک پیرزن کوچولو و یک پیرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همدیگر را دوست دارند. (تامى، ٦ ساله)
• عشق هنگامى است که مامان بهترین تکه مرغ را به بابا میدهد.
(الین، ٥ ساله)
• هنگامى که شما عاشق یک نفر باشید، مژه هایتان بالا و پائین میرود و ستاره هاى کوچک از بین آنها خارج می شود. (کارن، ٧ ساله)

• شما نباید به یکنفر بگوئید که عاشقش هستید مگر وقتى که واقعاً منظورتان همین باشد. اما اگر واقعاً منظورتان این است باید آن را زیاد بگوئید. مردم معمولاً فراموش میکنند. (جسیکا، ٨ ساله)

و سرانجام ...
برنده ما یک پسر چهارساله بود که پیرمرد همسایه شان به تازگى همسرش را از دست داده بود. پسرک وقتى گریه کردن پیرمرد را دید، به حیاط خانه آنها رفت و از زانوى او بالا رفت و همانجا نشست. وقتى مادرش پرسید به مرد همسایه چه گفتی؟ پسرک گفت: "هیچى، فقط کمکش کردم که گریه کند"

نظرات 9 + ارسال نظر
سلام جمعه 15 مرداد 1389 ساعت 03:50 ب.ظ http://kiarasharamesh.blogfa.com/

گویند که لحظه ایست روییدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد
این روزها هر وقت با فندک زیپو پیپم را روشن می کنم یاد فندک زیپوی روی تاقچه ی خانه ی شما می افتم و دلم هم مثل توتون های پیپ گر می گیرد از شوق دیدارت. حالا با خواندن متن هایت انگار به پیپ دلم پک می زنم: آتش اشتیاق دیدار سوزنده تر می شود. از دود ناپیدای آن است که چشمم هم تر می شود... عجب حکایتی دارد این فندک زیپو....

سلام
خلاصه اومدی
خوش اومدی خیلی خوش اومدی
چقدر حسرت لحظاتی رو میخورم که قدرش رو ندونستم.
زیپو رو دوست دارم که نذاشته فراموشم کنی و لی ...
پیپ نمی کشیدی
خوشحالم که لااقل اینجوری از حالت باخبر میشم
مبام

مهسا جمعه 15 مرداد 1389 ساعت 04:02 ب.ظ http://atashgahedirine.persianblog.ir

سلام.آقا نوید خیلی ممنونم که سر زدید.وخیلی ممنون که نظرتون رو به صورت خصوصی دادید.من نظرتون رو سر لوحه خودم قرار میدهم.و سعی میکنم که بهتر بنویسم.خوشحالم که قابل می دونید و سر میزنید

مهسا جمعه 15 مرداد 1389 ساعت 04:03 ب.ظ http://atashgahedirine.persianblog.ir

راستی آپم.هردو وبلاگم آپه خوشحال میشم بازم سر بزنید.

گفتمت .... سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 02:06 ب.ظ http://goftamat.persianblog.ir

آری آری زندگی زیباست ...........
گربیافروزیش ................

مهتاب پنج‌شنبه 21 مرداد 1389 ساعت 08:50 ق.ظ http://http://shabemahtabi-88.blogsky.com/

عشق یعنی بال و پر
معراج دل


.....

[ بدون نام ] یکشنبه 24 مرداد 1389 ساعت 12:00 ق.ظ

سلام آقا نوید
کجایی نیستی؟
کار جدید نداری؟

آواره جمعه 29 مرداد 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://avaare.blogsky.com

سلام
خیلی زیبا بود
با اجازه تون از مطلب استفاده می کنم
اگه خواستید مایل به تبادل لینک هستم

آیدا سه‌شنبه 26 شهریور 1392 ساعت 10:46 ب.ظ

اگر می خواهید یاد بگیرید که چه جورى عشق بورزید باید از دوستى که ازش بدتان می آید شروع کنید. (نیکا، ٦ ساله)

سخته؟

آیدا شنبه 6 مهر 1392 ساعت 09:59 ب.ظ

سخخخخخخخخخخخت! من ترجیح میدم دوست بدارم!

اون هم سخته
مهم اینه که آدم بتونه به احساسش پایبند بمونه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد