پرواز تا خورشید

پرواز تا خورشید

جایی برای شنیدن و گفتن تا کتمان دلیل حسرتمان نگردد
پرواز تا خورشید

پرواز تا خورشید

جایی برای شنیدن و گفتن تا کتمان دلیل حسرتمان نگردد

روشنای خانه ام


نازنین قصه های پر نشیب روح من

یادگار ماندگار روزهای بی طلوع و غصه های بی غروب

همنبرد پرغرور جنگ های ماه و شب

سایه گستران ظهرهای تیر

رازدار لرزه های شانه ام

روشنای خانه ام . . .



وای بر حقارتی که دور کرد آن دو دست گرم را

وای بر منی که بردم آبروی شرم را

من به دست خود شکستم آن دل زلال و

خود فنا شدم از این زوال و

نازنین یادگار ماندگار همنبرد سایه گستران راز دار خویش را

بی دلیل و ظالمانه کشتمش

بی دلیل،ظالمانه، بی دلیل

روشنی ز خانه دور شد

خانه سوت و کور شد

لرزه های شانه ام

گریه ی شبانه ام . . .



نازنین قصه ها

مهربان ترین نشانه ی خدا

بی تو خانه گور شد

بگذر از دلیل و

بی دلیل

درگذر . . .


نوید دانایی هوشیار