من که شهریورم از مهر تو پاییزتر است
با تو که صورتت از ماه دل انگیزتر است
چه کنم؟ یا چه به پای تو بریزم؟ بانو!
که جهان من از انگور شما ریزتر است
همـــــه ی برگ های من رو شد
در دلـم هر چه داشـــــتم گفـتم
آس دل را زدی زمـــــــین ، بردی
من به حکـمت به خاک می افتم
آرزویی نمـــــــانده توی دلـــــــم
از تو ســــیرم از عاشقی سـیرم
حکـــــم کردی که از تو دور شوم
می روم...گرچه بی تو می مـیرم
***
خشت خشت من از تو برجا بود
این بریدن ورای فهـــم من است
برگ هـــایم که ریخت فهمـــیدم
باختن تا همیشه سهم من است
وای اگر حکـــم ، حکــم من باشد
شک نکن بی درنگ می کشـمت
با همین دســــت های خـون آلود
بار دیگر به شــــعر می کشـــمت
این ضربه را نزن
این آخرین و تلخ ترین ضربه را نزن
حرمت نگاه دار
ـ حرمت که نه ، به میوه و پیوند رحم کن ـ
راضی نشو مقابل چشمان کاج مست
با دست تو به خاک بیفتم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . تبر به دست!
*
دیدی چه ساده ام؟
دیدم تبر به دست به این سمت آمدی
گل از گلم شکفت ـ خدایا چه ساده ام ـ
گفتم به اشتباه خودش اعتراف کرد
دلتنگ سایه ام شد و مست هوای من
آمد که تا ابد بنشیند به پای من
دورت بگردم ! این همه دور و برم نگرد...
اما تو فصل تازه ای آغاز می کنی
داری مرا عجیب ورانداز می کنی
*
آری دوباره آمده بودی که بشکنی
یعنی دلت به عهد شکستن رضا نداد
این دفعه آمدی که بیندازیم به خاک
دیدم کمر به قتل من این بار بسته ای
*
اما هنوز بارقه ای بود در دلم
برمهربانیت
دل خوش نکرده بودم ـ امیدم به تو نبود ـ
ایمان محکمم به تبر بود و غیرتش
او پاره ی وجود خودم بود ـ هرچه بود ـ
دستت که گرم شد
. . . . . . . . . . . . . تبرت هم امان نداد...
*
این ضربه را نزن
می بخشمت هنوز
مهمان سایه ام شو ، ببین میوه داده ام...
این ضربه ...
. . . . . . . . وای من...
یه ترانه از شاهرخ ، مال خیلی وقت پیش تر ها ، توی ذهنم تکرار میشد.
دلم خواست یه قسمتاییش رو بنویسم. نمی دونستم کجا . آخرش اینجا نوشتم.
سخته سخته
گذشتن از تو سخته مثل گذشتن از کوه
برای من که دارم یه کوله بار اندوه
من عابری غریبم تنم پر از غباره
تا مرز بی نهایت شبم ادامه داره
تنم اجاق سرده تو اخرین شراره
برو بذار بمیرم گرمم نکن دوباره
گذشتن از تو برام سخته ولی گذشتم
همیشه تنها موندن همینه سرنوشتم
برای من که خستم تو مثل خواب نازی
میشد برام با دستات یه آلونک بسازی
...
میشد با من بمونی بمونی تا همیشه
اما یه سایه آنی از ما جدا نمیشه
این سایه سرنوشته که راهمونو بسته
وداع تلخ ما رو به انتظار نشسته
برام گذشتن از تو پرواز برگه تا خاک
مرثیه ی عشقه این آواز تلخ غمناک
گذشتن از تو برام سخته ولی گذشتم
همیشه تنها موندن همینه سرنوشتم
بذار یه مرد عاشق هر چی داره ببازه
بره تو شهر قصه یه آلونک بسازه
همش رو نوشتم...
به نام خدا
سلام
در راستای ادای وظیفه نسبت به ادبیات پارسی و به شوق برپایی محفلی صمیمانه و تا حد امکان تخصصی جهت اعتلای شعر امروز ، سایت ادبی انجمن شعر و ادب پارسی ، در این روز خجسته ، فعالیت خود را در فضای مجازی آغاز می نماید.
مقدم شاعران و صاحبنظران در زمینه ی شعر و ادبیات پارسی را به انجمن شعر و ادب پارسی گرامی می داریم.
http://sheroadab.ir