-
تاریخ مصرف
جمعه 18 بهمن 1398 08:23
بیمار من همین که به درمان رسید رفت شوریده حال بود ، به سامان رسید ، رفت اهل بهار و سبزی و نور و شکوفه بود تا فصل زندگی به زمستان رسید رفت میگفت دین مهر تو بر گردن من است اما همین که موقع جبران رسید رفت گفتم تمام سهم من از خنده مال تو تا دید ابر بغض به باران رسید رفت میگفت از تبار ابابیلم از قضا تا از جناب ابرهه...
-
کپسول
سهشنبه 12 تیر 1397 15:19
این واژه ها که توی سرم لول می خورند تنها به درد «ماضی مجهول» می خورند هرشب تمام خون مرا گند می زنند این کرم ها که در بدنم وول می خورند موجودی حساب مرا صفر می کنند این هرزه ها به جای غذا پول می خورند استادهای صفحه ی شطرنج زندگیم هر بار با همان حرکت گول می خورند جوشانده می دهند به خلقی که ناگزیر روزی هزار مرتبه کپسول می...
-
بهاریه
جمعه 31 فروردین 1397 11:22
بهاریه ای از باب مزاح که در آخرین جلسه ی انجمن حافظ تقدیم شد : بی هم سپاه غصه به ما چیره می شود با هم وقوع معجزه را ساده می کنیم بی دوستان حریف زمستان نمی شویم با دوستان بهاریه آماده می کنیم هر هفته اهل شعر و ادب جمع می شوند دل ها پر از محبت و لب ها پر از سرود میعادمان زمان و مکانش مشخص است عصر دوشنبه سالن ارشاد...
-
دچار
پنجشنبه 2 فروردین 1397 02:27
خدا کند که تو هم مثل من دچار شوی دچار فاجعه ی تلخ انتظار شوی قرار جان تو یکسر تو را عذاب دهد چنان که از عطش مرگ بیقرار شوی دعا کنی برود تا به اوج و بعد خودت به لطف لعنت و نفرین خراب و خوار شوی تمام عمر حواست به عصمتت باشد ولی در آخر دنیا گناهکار شوی خدا کند که تو هم مثل من سقوط کنی خدا کند که تو هم مثل من دچار شوی...
-
گذشته
سهشنبه 3 مرداد 1396 13:23
قوم یهود ناصره ام را گرفته است افسون سامری زره ام را گرفته است بوی تعفن جسد هم اتاقی ام کل جهان مسخره ام را گرفته است می خواستم که گریه کنم بر جنازه اش این بغض تلخ حنجره ام را گرفته است من از گذشته می گذرم تا رها شوم اما گذشته خرخره ام را گرفته است دلخوش به خاطرات قدیمم نمی شوم وقتی که گند خاطره ام را گرفته است می...
-
نامعادله
شنبه 10 تیر 1396 20:41
دنیا به این بزرگی و سهم من این اتاق یعنی خدای ما و شما فرق می کند من توی غصه های خودم غوطه می خورم شادی تو را درون خودش غرق می کند لبریزم از نیاز کسی را صدا زدن اما بدون حنجره... باید سکوت کرد تنها تر از همیشه تو را بغض می کند مردی کنار پنجره... باید سکوت کرد گفتی بهار می رسد و تازه می شوی مرداد شد، هنوز که سگ لرزه می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 اردیبهشت 1395 15:47
دارم به حال زار خودم گریه می کنم در مرگ گریه دار خودم گریه می کنم با یاد روزهای شکوه امارتم بر نعش اقتدار خودم گریه می کنم رفتی و دودمان مرا داده ای به باد در ماتم تبار خودم گریه می کنم رفتی و یادگار تو جز بی کسی نبود بی نوحه بر مزار خودم گریه می کنم این شعله خانمان مرا دود می کند بر روزهای تار خودم گریه می کنم دیدم...
-
هذیانواره
سهشنبه 14 اردیبهشت 1395 07:25
در نامه ات نوشته که این زن پدر کش است یعنی دلت به این که مرا می کشی خوش است؟ با سامری قدم زدی آخر برای چه؟ تاریخ را به هم زدی آخر برای چه؟ از کربلا گذشتی و از روم رد شدی قلب مرا شکستی و از روم رد شدی بین ملافه ها کفنم را شناختم با جفت یک خراب شدم ... مارس باختم حالا بیا سپاه مرا تار و مار کن پای جنازه ام بنشین افتخار...
-
ربنا ...
جمعه 7 اسفند 1394 13:01
بی خیالی و عاقبت یک روز روی عشقم قمار خواهی کرد عشق - بازی به آخرش که رسید نفرتم را چه کار خواهی کرد؟ هیبتم را به باد دادی رفت باغرورم چه کار ها کردی له شدم گم شدم خراب شدم دست آخر مرا رها کردی حرف دارم ولی به برکت بغض نامه هایم سفید می مانند بعد پاییز و با زمستانت شاخه ها ناامید می مانند حرف دارم ولی به لطف غمت لال...
-
رفت ...
سهشنبه 27 بهمن 1394 01:00
محمد حسین نوری زاد ... آخرین پستی که تو گروه تلگرام انجمن گذاشت ، هدیه ای ارزشمند بود به نام : «برای خداحافظی اومدم» وامدارش موندم ... این سوگواره رو به روح بلندش هدیه می کنم : این نقطه بوق ، عاقبتش خط ممتد است می خواهم اعتراف کنم : زندگی بد است *** وقتی که صبر ، چاره ی حالم نمی شود از دست روزگار ننالم؟ نمی شود ......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 شهریور 1394 06:26
من که شهریورم از مهر تو پاییزتر است با تو که صورتت از ماه دل انگیزتر است چه کنم؟ یا چه به پای تو بریزم؟ بانو! که جهان من از انگور شما ریزتر است
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 مرداد 1394 13:42
برای دفعــــــه ی آخـــــر گناه خواهم کرد دوباره زندگـی ام را تباه خـــــــــواهم کرد دوباره سوژه ی حرف و حدیث خواهم شد دوباره روز و شــــــبم را سیاه خواهم کرد گذشـــته از من از این اشـــــتباه ها بکنم ولی به میل خودم اشـــــتباه خواهم کرد ... و از دیار خـــــودم باز رانده خواهم شد و زیر هجمه ی غم سر به چاه خواهم کرد...
-
گفته باشم ...
یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 00:15
چانه ها را از ابتـــــدا بزنم ... اهل این نیســتم که جا بزنم وسط ماجــــــرا عقب بکشم بعد بیهوده دســـت و پا بزنم جای اقــــرار بر «کم آوردن» هی به معشــوقه افترا بزنم با خیال وصـــال خوش باشم روی زخـــم دلـــــــم دوا بزنم صبــح تا شب مدام گریه کنم اســـــم معشوق را صدا بزنم پشت هم شعر تازه جور کنم هی شبیخون به...
-
پرده ی آخر
یکشنبه 17 اسفند 1393 11:55
تصــــویر شــــــاعرانه ی پایان ماجـــرا : خــــط می زنم تمــام غزل های کهنه را *** دیگر برای دلخوشی ات جان نمی دهم پای دو مشت خاطــره تاوان نمی دهم هــرگز دوباره در غزلت گــم نمی شوم بازیچـــه ی کـــنایه ی مردم نمی شوم زخم تو را به باغچــــه ی سینه کاشتم این هــم کنار آن همه دردی که داشتم دیگـــــر «غزل» به پای تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 بهمن 1393 18:29
تصـــــویر شــــاعرانه ی پایان ماجرا : خط می زنم تمام غزل های کهنه را ...
-
بداهه ای در سحرگاه عید فطر
یکشنبه 2 شهریور 1393 22:16
آخــــر فـــال آمــدی چه کنی؟ بعد صــد سال آمدی چه کنی؟ من به امّــــید حــوّل الحــــالم ناخوش احوال آمدی چه کنی؟ وعـــــده ی اوج آسمان دادی بی پر و بال آمـــدی چه کنی؟ این زبان بسته را خودت ... ای وای با من لال آمـــــدی چه کنی؟ بعد از این باختهای پی در پی برگ تک خال! آمدی چه کنی؟ *** من که این روزه را نمی شکنم ماه...
-
حکم
جمعه 2 اسفند 1392 14:46
همـــــه ی برگ های من رو شد در دلـم هر چه داشـــــتم گفـتم آس دل را زدی زمـــــــین ، بردی من به حکـمت به خاک می افتم آرزویی نمـــــــانده توی دلـــــــم از تو ســــیرم از عاشقی سـیرم حکـــــم کردی که از تو دور شوم می روم...گرچه بی تو می مـیرم *** خشت خشت من از تو برجا بود این بریدن ورای فهـــم من است برگ هـــایم که...
-
ضربه ی آخر
شنبه 28 دی 1392 13:14
این ضربه را نزن این آخرین و تلخ ترین ضربه را نزن حرمت نگاه دار ـ حرمت که نه ، به میوه و پیوند رحم کن ـ راضی نشو مقابل چشمان کاج مست با دست تو به خاک بیفتم . . . . . . . . . . . . . . . . . . تبر به دست! * دیدی چه ساده ام؟ دیدم تبر به دست به این سمت آمدی گل از گلم شکفت ـ خدایا چه ساده ام ـ گفتم به اشتباه خودش اعتراف...
-
شاهرخ
پنجشنبه 30 آبان 1392 00:46
یه ترانه از شاهرخ ، مال خیلی وقت پیش تر ها ، توی ذهنم تکرار میشد. دلم خواست یه قسمتاییش رو بنویسم. نمی دونستم کجا . آخرش اینجا نوشتم. سخته سخته گذشتن از تو سخته مثل گذشتن از کوه برای من که دارم یه کوله بار اندوه من عابری غریبم تنم پر از غباره تا مرز بی نهایت شبم ادامه داره تنم اجاق سرده تو اخرین شراره برو بذار بمیرم...
-
انجمن شعر و ادب پارسی
پنجشنبه 2 آبان 1392 18:00
به نام خدا سلام در راستای ادای وظیفه نسبت به ادبیات پارسی و به شوق برپایی محفلی صمیمانه و تا حد امکان تخصصی جهت اعتلای شعر امروز ، سایت ادبی انجمن شعر و ادب پارسی ، در این روز خجسته ، فعالیت خود را در فضای مجازی آغاز می نماید. مقدم شاعران و صاحبنظران در زمینه ی شعر و ادبیات پارسی را به انجمن شعر و ادب پارسی گرامی می...
-
کابوس بی کسی
پنجشنبه 28 شهریور 1392 11:58
تیغ حقیر تیشه کجا ، بیســــــتون کجا کابوس بی کسی کمر کوه را شکست *** این بار آمدم که بمیرم به پای شــــــعر باید به نقد جان بدهم خون بهای شــعر موزون ترین سروده ی هستی عزیز دل وصف تو را چگــــونه بگــویم برای شعر شـــاه غزل مقابل تو سجــــده می کند یعنی تویی خـــدای غزل مقتدای شـعر نام تو اســم اعظم من شــد خودت بگو...
-
ابلیس
پنجشنبه 7 شهریور 1392 12:56
تو دور می شـــوی و من به تو سلام می کنم به پر کشــــــیدنت ادای احــــــــترام می کنم و بعــــــد رفتنــــت تمــــام لحظه های عمر را به یاد تو چقــــدر ســـــاده قتل عام می کنم به جــــرم زندگی مرا هـــــــزار بار کشــته ای به لطف خـــــون لخــــــته رفـع اتهام می کنم خیال می کنم تو هــم به میل خود نرفـته ای و عقل را...
-
زمین بایر
دوشنبه 24 تیر 1392 22:45
ذهنــــم کفاف خاطـــــره ها را نمی دهد این روسپی به رهگــــــذران پا نمی دهد دیگر خیال بوســــــه ی پایان هر غـــــزل انگیــــزه ای به شـــــــاعر تنها نمی دهد بانوی مهـــربان غــــــزل های کهنـــه ام حتی مرا کنـــــــار دلـــــش جا نمی دهد رندانه وعـده داد که : «پاداش می دهم» من قهرمان ترین شــــــدم اما نمی دهد یوسف...
-
وانیشا
چهارشنبه 8 خرداد 1392 09:18
دیروز حوالی ساعت ده و نیم صبح متوجه شدم که یادم رفته دو تا امتحان دارم و ... اعصابم ریخته بود به هم. داشتم در موردش با عزیزی حرف می زدم که یه خبر خوب بهم رسید که باعث شد به کلی جا موندن از امتحانات رو فراموش کنم. خانم شفیعی ـ معلم وانیشا ـ بهم زنگ زدن و خبر دادن که : وانیشا تو آزمون ورودی سازمان ملی پرورش استعداد های...
-
ازدحام فاصله ها
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 12:04
دارد دلــــــــم بدون صــــــدا درد می کشد این خانه در غیاب شـــــما درد می کشـــد اشک خدا تمام که شد بغض من شکست یعنی کسی به جای خــدا درد می کشـــد دندان کرم خــورده ی خـــود را کشیده اید دندان کنـــــده باز چــــــرا درد می کشـــد تنــــها ترین جــــزیره ی دریای بی نشــان از ازدحـــام فاصــــله ها درد می کشـــــد...
-
شناسنامه ی باطل شده
سهشنبه 13 فروردین 1392 03:14
دنبال نفـــس های ترم می گـــــردند دنبال تن شـــــــــناورم می گـــــردند اصحــــــــاب رســـــــانه در پی یافتن یک لقمــه ی نان در خـبرم می گردند تو رفتی و من جای تو خورشید شدم مریخ و زمین دور ســـرم می گـــردند یک فوج سفید پوش گوشی در گوش با حـــول و ولا دور و برم می گــــردند انگــــار که رفتنی شـــــدم چون اینها...
-
بی انتهای من
یکشنبه 20 اسفند 1391 02:29
در انتظـــار هجمــــــه ی درد تو بودم و ... باید که از غمت غزلی می ســـرودم و ... در من توان خلــــق غزلـــــــــواره ای نبــود باید ســروده می شدی و چـــــاره ای نبود صــــــدها هـــزار بیت برایت ســـــــروده ام هرگـــز ولـــی برای تو من ، من نبـــوده ام بعــــد از تو آرزوی غـــــزل ماند بر دلــــــــــم یعنی که وزن...
-
ماه پشت ابر نمی ماند؟
جمعه 28 مهر 1391 17:09
َسازم شکست و زخمه ی تو دردلش نشست حــــالا بخـــوان که لال ترینــــم بدون ســـــاز ماهـــــور و چــــــارگاه و همـــــایون برای تو از بغض دست خــالی من قطعـــــه ای بساز گفــتی : « گلایه های تو موزون نمی شود یعـنی به درد شـــــعر سرودن نمی خورد » این تارها ی مـــو که به پایت سفـــــید شد حـتی به درد خاطــره بودن نمی...
-
عزادار واژه ها
پنجشنبه 16 شهریور 1391 16:48
سلام دوستان عزیزم تو انجمن اونقدر منو شرمنده ی لطفشون کردن که خلاصه یه جرح و تعدیلی تو خط خطی هام کردم و ... تقدیم می کنم. شاعری داشتی برای خودت در دلت قنــــد آب می کردند غافل از آنکه بیت های غـزل دل من را کباب می کــــردند واژه ها التماس می کـــردند توی شعر تو راهشان بدهـم آرزو داشتنــــــد قافیــــه ها زیر بالـــم...
-
بخشی از شعری ناتمام
دوشنبه 5 تیر 1391 02:28
سلام یه شعر نصفه و نیمه دارم که خیلی دوسش دارم. نشد بشینم جمعش کنم. چند بیتش رو اینجا می نویسم بلکه باعث بشه شرمنده بشم جمع و جورش کنم! .... شاعری داشتی برای خودت در دلت قنـــــد آب می کردند غافل از آنکه پای هر بیتـــــم دلــی از من کباب می کردند واژه ها التماس می کـــردند توی شعر تو راهشان بدهـم آرزو داشتنــــــد...