دیگــــه شعر من شنیــدن نداره
تـــــه این جاده رسیــــدن نداره
می بینــــــی پرنده ی خیال من
حتـــــی جرات پریـــــــدن نداره
تو پی شکستــــن دل منـــــی
دل مــــن میـل تپیــــــدن نداره
نمیگم به هیشکی عاشقم بودی
دیگــــه این که لب گزیدن نداره
زبونم تلخه آخه راستــــو میگم
راستــــی که زبون بریدن نداره
واستـادی شکستنــم رو ببینی
کمــــر شکستــــه دیدن نداره
... نفســم بودی یه روز اما حالا
دیگــه این نفس کشیدن نداره
نوید دانایی هوشیار
شعر آنگاه ضرورت گفتن دارد که به نظر میرسد نگفتنیست
هماره شادزید
سلام..
می دونی که سخته برام وقتی یکی از حالش میگه یه چیزی مثل این جملات زیبا بود و ...بگم... گفتم بهت که فورا یاد گلادیاتورها میفتم..
پس به همین دلیل....
..........................
.....................
شاد باشید
بازم سلام
نفسمون بند اومد..
آپ نمی کنید؟!
سلام
پس کجایی برادر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
این شعر خوندن داشت دوست من ... دل من میل به تپیدن نداره...
سلام
ممنون که سر زدین
ممنون از کامنتتون
سلام اقا نوید


جنوبی ها رو خیلی دوس دارم اخه واقعا خونگرمن
شما هم که هم جنوبی هستید و هم شاعر و اهل ادب
به من هم سر بزنید..خوشحال میشم
سلام به نوید خان عزیز
چون عنوان شعر اسم خودم بود اول اومدم اینجا نظر بدم
خیلی قشنگه .لذت بردم
موفق باشی
سلام
خوش اومدین
خوشحالم که زیبا دیدینش و ممنون از تعریفتون