پرواز تا خورشید

پرواز تا خورشید

جایی برای شنیدن و گفتن تا کتمان دلیل حسرتمان نگردد
پرواز تا خورشید

پرواز تا خورشید

جایی برای شنیدن و گفتن تا کتمان دلیل حسرتمان نگردد

پرده ی آخر



تصــــویر شــــــاعرانه ی پایان ماجـــرا :
خــــط می زنم تمــام غزل های کهنه را
 
***
 
دیگر برای دلخوشی ات جان نمی دهم
پای دو مشت  خاطــره تاوان نمی دهم
 
هــرگز دوباره در غزلت گــم نمی شوم
بازیچـــه ی کـــنایه ی مردم نمی شوم
 
زخم تو را به باغچــــه ی سینه کاشتم
این هــم کنار آن همه دردی که داشتم
 
دیگـــــر «غزل» به پای تو پرپر نمی شود
در این سکوت گوش تو هم کر نمی شود
 
یاد تو را درون دلــــــم خاک می کـــــنم
از دفـــــترم خطـــوط تو را پاک می کنم
 
از شعر من برو ، برو هـــــر جا که خواستی
عشق تو مفت چنگ همان ها که خواستی
 
***
 
افسوس  این کویر به باران نمی رسد
این قصه بی جنازه به پایان نمی رسد
 
ماتم نگــــیر ... نقش جــــدیدی به من بده
دل دل نکن به هرچه دلت خواست تن بده
 
تصـــــویر یک عروســک بدبخت تر بکش
نخ های دست و پای مرا سخت تر بکش
 
حــالا که اخــــتیار دل افتاده دســـت تو
بشکن ، بسوز ، زجر بده ، ناز شست تو
 
اما به فکـــر خــــــرج  بریز و بپاش باش
در انتظار تک تک پس لــرزه هاش باش
 
***
 
وقتی پلنگ زخمی عاشق اسـیر شد
کفتار پست از همه جا رانده شیر شد
 
خاتون مرا به خاک نشاند  و به جای من
جــــرثومه ی پلـــید خیانت ، امــــیر شد
 
خاتون ! نخواستی که بدانی چرا؟ چطور؟
قداره بندِ  مست و رها ، گوشه گــیر شد
 
جنگل که از نگاه تو افـــتاد  ، برنخاست
خــود را به آفتاب ســــپرد و کــــویرشد
 
بی معرفت ! قلــــندر عــــیّار شــهرتان
معتاد چشمهات که شد سر به زیر شد
 
***
 
این قصه ها که چشم تو را خواب می کند
هـــــر واژه اش غـــــرور مرا آب می کـــند
 
یعنی مرا ندیده گــــــرفتی و رد شـــدی؟
بانو ! تو کی «ندیده گرفتن» بلد شــدی؟
 
***
 
دیگر شــــب و ترانه به دادم نمی رسند
اشــــــعار عاشقانه به دادم نمی رسند
 
این بغض چـــند ســاله امانم نمی دهد
تقـــــدیر روز خوب نشــــــانم نمی دهد
 
می شد دوای بغض گلوگیر من شـوی
یا بر تنــــم بپیچی و زنجــــیر من شوی
 
رفتی و روز و شب غزلم گریه می کند
حتی قـــــلم به حال دلم گریه می کند
 
گفتی که : «در خیال غزل ساختن نباش»
تنـــــها دلیل زندگی ام ! فکـــر من نباش
 
باور کن از تحمل این درد خســـــته ام
بانوی شعر و خاطره ! برگرد خسته ام
 
***
 
برگــــرد و باز شـــــور به پا کن ... نمی کنی
وقتش گذشته ؟ قصد قضا کن ... نمی کنی
 
مثل قـــــدیم دل نگـــــران شــــــو برای من
اســـــم مرا دوباره صــــدا کن ... نمی کنی
 
اصلا قــــبول  ... حرمت موی سفید هیچ ...
از روی خاطرات حــــــــیا کن ... نمی کنی
 
***
 
این بار هــــم به حرف دلت گوش کن برو
این نامه را ببند و فرامــــــوش کن ... برو
 
***
 
تصــــــویر شــــــاعرانه ی پایان ماجــرا :
خـــط می زنم تمام غزل های کهنه را ...


«نوید دانایی هوشیار»



 

نظرات 12 + ارسال نظر
ندا یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 04:05 ب.ظ

درود بر خالق دلواره های بی نظیر و نایاب ...
جز ادای احترام به شاعر ارزشمند و بااحساس این غزل مثنوی دلنواز
کاری از شاگرد کوچیکتون برنمیاد استادم

همیشه ثابت کردین که لایق "استادی" هستین ...
زنده باشید

سلام نداجان
شما همیشه با لطف فراوان به من و دلنوشته هام نگاه کردین و می کنین و نظرتون رو بافروتنی بهم هدیه میدین.
سپاسگزارم
برقرار باشید.

شکوفه عبدلی یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 04:23 ب.ظ http://http://nmidanm.blogfa.com/

سلام و عرض ادب و احترام
ممنون از اشعار زیبا و پخته تون.
واقعا به این طبع لطیفتون قبطه می خورم استاد
همیشه موفق و سربلند باشید.

سلام شکوفه جان
ممنونم که مهربان و متواضع به دلنوشته های من نگاه می کنید و رد مهربانیتون رو به یادگار میذارید.
برقرار باشید.

زارا یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 06:46 ب.ظ http://taranom-e-baran.blogfa.com/

سلام استاد بزرگوارم
سکوتتون رو چه باشکوه شکستید...
منتظر یه شاهکار بودم، خوشحالم که انتظارم بالاخره به پایان رسید...
برقرار باشید...

سلام زهرا جان
شکوه در نگاه شماست .
سپاسگزارم برای این همه لطفی که به من و دلنوشته ام دارین
برقرار باشید

fanos یکشنبه 17 اسفند 1393 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام استاد عزیزم
چه شعری بود..چه غرل مثنوی بی نظیری
نمیدونم چه باید بنویسم که الان احساسم رو بعد از خوندن شعرتون نشون بده!!
با اشک خوندمش!
یه حس خاصی داشت!
مدتها بودم که منتظر بودم سکوتتون رو بشکنید و یه شاهکار دیگه بسرایید
ممنون که ما رو به مهمونی اون لحظه بردید
باید بارها و بارها بیام بخونمش تا..!

همیشه شاعر بمونید

حــالا که اخــــتیار دل افتاده دســـت تو
بشکن ، بسوز ، زجر بده ، ناز شست تو

سلام لیلا جان
بی نظیر ، احساسات زلال شماست و مهربانی همیشگیتون که از من و هذیانواره هام دریغش نمی کنید.
سپاسگزارم
برقرار باشید

اصغرهدایتی .شباهنگ. جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 03:23 ق.ظ

من عشق را ازچشم تو آغازکردم
درهای عالم را به رویم بازکردم

سلام استاددانایی
احسنت دقت شما
دراستخدام واژه ها تحسین برانگیز است

دلتنگ لحظه های غریبم که حال آن
بعدازتودرترانه ی من دلنواز نیست

همیشه باخودم میگم
وقتی غزل بروی تولبخندمیزند
حیف است ازنداشته ها حرف میزنی

جای شکایت نیست
شاید امروز این جعبه تراشه ی کوچک بهترین بریدماست
طبع من رواین مجموعه تشحیذ کرد
دروداستادم

سلام و صد سلام شباهنگ شاعر
آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری ...
هم مهربانید و هم فروتن ، هم صاحب قریحه اید و هم متفکر ، هم ...
ممنونم شباهنگ عزیزم که با همراهی ارزشمندتون ، حس قلم به دست گرفتن رو در من زنده نگه می دارید.
برقرار باشید ...

نسرین جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 07:58 ب.ظ http://clhk.blogfa.com

سلام استاد بزرگوار
زیبا بودو دلنشین مثل همه اشعارتون
لذت می برم از خواند اشعارتون
موفق باشید

سلام نسرین جان
مثل همیشه منو شرمنده ی مهربانی و بزرگواریتون کردین.
سپاسگزارم
برقرار باشید

غریب جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.shor-1.blogfa.com

سلام جالب بود اسافاده کردم

سلام دوست من
سپاسگزارم
برقرار باشید

اصغرهدایتی. شباهنگ. شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 01:53 ق.ظ

سلام ازماست
استاد ممنون که ماراقابل میدونید
خیلی خوشحالم که ازین دریچه
میتونم باشما درین ساعات پرعظمت
ارتباطم روبرقرارو
حفظ کنم
مثل همیشه پرسه زنان دروهوای تو
روکرده ام به ساحت دیرآشنای تو
تابازسمت پهنه ی بیتابی ام کشند
خرگوش های مزرعه چشمهای تو
انوقت درفضای مه آلودعشقمان
چون بچه آهویی بجهم پابپای تو
تورازعشق رابگشایی برای من
من ازجهان ذره بگویم برای تو
تاچندروززندگی آزارمان دهد
بغضی شوم به غربتمان درصدای تو
سرروی شانه ام بگذاری وبعدازآن
دستی کشم به گیسوی مشکل گشای تو......استاد....درود

سلام شباهنگ شاعر
من به دوستی با شما می بالم و قدر این نعمت ارزشمند رو می دونم ...
حس خوشایندی که با حضور عزیزتون بهم میدین ، قابل وصف نیست.
سپساسگزارم برای این همه خوبی
وسپاسگزارم برای غزل دلنشین و زیبایی کهبه یادگار گذاشتین ...
سایه ی مهربانیتون مستدام

ارزو نوری دوشنبه 25 اسفند 1393 ساعت 09:47 ق.ظ http://973.blogfa.com

حــالا که اخــــتیار دل افتاده دســـت تو
بشکن ، بسوز ، زجر بده ، ناز شست تو

سلام. عرض ادب. لذت بردم.

سلام آرزو جان
سپاسگزارم که مثل همیشه با حضور ارزشمندتون همرهیم کردین و نظر مهرتون رو بر جای گذاشتین
برقرار باشید

sajjad چهارشنبه 27 اسفند 1393 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام نوید گرامی

آمدم به وبلاگ خوبت و چندتا شعر خوب و خوش آهنگ دیگه مثل همیشه، از کارهات خوندم.
بهترین آرزوها رو رات دارم

سلام سجاد عزیزم
دیدن آثار محبت زلالت ، اینجا و هرجا ، حالمو خوب می کنه.
ممنونم که هستی و ممنونم که محبتتو از من و دلنوشته هام دریغ نمی کنی.
برقرار باشی و سربلند

اصغرهدایتی. شباهنگ. جمعه 7 فروردین 1394 ساعت 03:39 ق.ظ

سلام استاد
سال پربرکتی روبرای شما آرزومندم
بازهم بابت تمام محبتاتون ممنونم. نمیدونم پهلوان زندگی کجا منو به زانو درمیاره
ولی حضورشما درسراسرعمرم مستدام است هیچ وقت به زانو درنمیاد
علت آن هم به قول حافظ عشقها عشق

سلام عزیز دل
مشکل ورود به مدیریت وبلاگم داشتم و همین باعث شد اینجوری شرمنده تون بشم ...
سپاسگزارم برای این همه مهربانی که بی دریغ نثارم می کنید.
من هم سالی سرشار از بهترین ها رو براتون آرزو می کنم.
احساس خوبی که به شما ، فکرتون ، شعرتون و مهربونی هاتون دارم ، قابل توصیف نیست اما بزرگه و قداست داره ...
خوشحالم که هستین و ممنونم که با بودنتون این همه حس خوب رو بهم منتقل می کنین
برقرار باشید

علی یکشنبه 16 فروردین 1394 ساعت 12:20 ب.ظ http://gelaiol.blogfa.com

به به !

چه شعری ...

غزل مثنوی تون مثل یک رود خروشان جریان داشت و اصلا طولانی بودنش باعث دلزدگی و خستگی مخاطب نمیشه ...

لذت بردم


+به من هم سری بزنید البته با نقد

سپاسگزارم برای این همه لطفی که به من و دلنوشته ام دارین
با کمال میل خدمت می رسم
برقرار باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد