بیمار من همین که به درمان رسید رفت
شوریده حال بود ، به سامان رسید ، رفت
اهل بهار و سبزی و نور و شکوفه بود
تا فصل زندگی به زمستان رسید رفت
میگفت دین مهر تو بر گردن من است
اما همین که موقع جبران رسید رفت
گفتم تمام سهم من از خنده مال تو
تا دید ابر بغض به باران رسید رفت
میگفت از تبار ابابیلم از قضا
تا از جناب ابرهه فرمان رسید رفت
حتی برای دیدن تدفین من نماند
تاریخ مصرفم که به پایان رسید رفت
نوید دانایی هوشیار