هی دست میکشم به تنت، غرق خواهشند
ناز تو و نیاز دلم در کشاکشند
خورشید از کدام طرف امشب آمده
عالی جناب رو به غریبان به نرمشند
گلدسته ایست دست تو و مسجدی لبت
اعضای من یکایکشان در پرستشند
تا دست میبرم که نوازش کنم ترا
موهای دم اسبی تو شیهه میکشند
امشب فقط دو گل به خدا فکر میکنند
لبهای در قنوت لبالب نیایشند
نت ها درون من همه خاموش و مرده اند
تنها درون تو ملودی ها به رامشند
وقتی ترانه میشوم این دستهای شوق
در چنگ گیسوان تو غرق نوازشند
ای صاحب سیاه ترین چشم روزگار
مژگان تو صفوف مخوف یک ارتشند
از بس علاقمند به قتلند چشمهات
در شهر نسل عاشقها رو به کاهشند
اما تو مهربان تر از آنی که شایعه ست
شلاق چشم های تو عین نوازشند
وقتی که نی لبک بزنم چشم های تو
چون بره ای کنار شبان بی غل و غشند
لبهای تو حلاوت گرمی که در بهشت
حتی بلند مرتبه ها هم نمی چشند
فردا است عشق بازی ما منتشر شود
امشب کلاغ های زمین در گزارشند
فردا دو سایه روی سن چشمهای شهر
زیبا ترین معاشقه را در نمایشند
(( رضا سلیمانی ))
قشنگ بود!
ممنون که سر زدی
سلام آقا نوید ممنون به خاطر شعر زیبایی که انتخاب کردید.لذت بردم.
در نظری که برایم گذاشتید نفهمیدم منظورتان از احساسات بدون حرکت چیه؟حرکت یعنی چی؟؟؟
قبل از اون باید به خاطر راهنمایی و نظر خوبتون تشکر کنم.ممنونم.
سلام
خوش اومدین
عرض بنده این بود: (بیان احساسات) ، بدون حرکت
یعنی فقط احساسات بیان بشه و حرکتی وجود نداشته باشه
حرکت میتونه دیالوگ باشه ، میتونه انتقال یا حتی نگاه کردن باشه
البته من متخصص نیستم و شما لطف می کنین نظر من رو می پرسین.
مستدام باشید.
سلام.
نوید عاشق شدی؟
با این سابقه تو دیدن و خوندن شعرای عاشقانه اینجوری شو تا حالا ندیده بودم . اصلا نفهمیدم عاشقانه است یا سیاسی؟
چقدر زیباست .
لذت میبرم از توصیفایی که دقیق باشن و حرف دلتو بگن .
اینا همه به کنار که این شعر به دل آدم میشینه ولی بهم بگو چرا باید همچین شعری تو وبلاگت باشه؟
اصلا چرا من انقدر از دیدن این شعر تو اینجا تعجب کردم ؟
شاید چون مطالبت خیلی سنگینن و این مطلب از سادگی آدم رو گول میزنه ؟
چقدر سوال پرسیدم .چقدر حرف زدم.
جواب نظرت:
من هیچ وقت نبودم و نبودنم برای همه عادی شده دیگه .
سعی میکنم باشم ولی همیشه یه در بسته به جای راهه .
مرسی که حواست به غیبتم بود .
تو دو کلمه و یه علامت سوال برام گذاشتی
ولی وقتی خوندمش انگار بزرگترین سوال زندگیم رو خوندم .
مرسی از دقتت .
سلام
خوش اومدی
شما با نظر لطف به مطالب وبلاگ من نگاه میکنی و کامنت های خوبت هم حاصل همین نظره.
اما دو مطلب:
اول اینکه پرسیدی عاشق شدم
سوال سختیه
آره عاشق شدم
عاشق مهتاب
سالهاست
ولی نمیدونم اساساْ امثال من حق دارن تو مکالماتشون این واژه رو به کار ببرن یا نه.
دوم اما...
شما هستی
از وقتی که بودی هستی و گواه ادعای من این که نوید به عنوان غریبه ترین عضو اون همه که میگی نبودنت براشون عادی شده به سکوت وبلاگت اعتراض میکنه.
اگه به در بسته رسیدی معنیش این نیست که این در جایگزین راهه .
این در خودش بخشی از راهه. در حتی وقتی بسته باشه باز هم دره و این یعنی باز میشه ، فقط کلید خودشو میخواد. به همین سادگی...
کمی از اون همه بی پروایی قلمت رو به خیالت قرض بدی عروج رو هم تجربه میکنی.
اون بالا بالا ها که رسیدی ما رو هم دعا کن
صبح به خیر
آخ آخ تو نظرم اسمم رو نذاشتم . حواسم پرت این غلط املایی هام شد . ببخشید .
سلام.
غزل زیباییست. موفقیت های اخیر شما در عرصه ی ادبیات را هم تبریک می گویم.
دلم هم برای مشاعره هامان تنگ شده است.
البته می دانم که زندگی همه اش می گوید: «نون» بده اما شما اگر فراغتی پیدا کردید که سری به ما هم بزنید. آنوقت ما به جای «دال» دل می دهیم به شما.
فعلا که تمام زندگی را «گاف» داده ایم...
سلام
هزار سلام و هزار سپاس که آمدید.
یاد آن مشاعره های شیرین و آخرین آنها در شیراز که به روز بعد کشیده شد، هنوز در خاطرم می درخشد.
من اما امروز پشت کوه قاف اسیرم و درگیر قاف های عمرم که قدر آن روزهای قشنگ را ندانستم.
این قاف آخر (قشم) مجالم نمیدهد خودم باشم لا اقل.
همت کنیم.
یا بیایید یا بیایم هرکداممان که توانست.
سلام.روزگارتان شاد باد....
ممنون از لطفت دوست گرامی.
/سلیمانی/
مرسی از لطفت عزیز...