-
زخم کهنه
سهشنبه 5 اردیبهشت 1391 14:50
با آب زخــــم کهنــــه مداوا نمـــی شـــــود ســـازم ز کــوک تازه خوش آوا نمی شــود خیـــــل تراوشـــــات پریشـــــان ذهــن من از جادوی بدیــــــــع تو شیــــوا نمی شــود این مرد پیر و خسته که در فکر رفتن است با غمــــزه های جلف تو اغـــوا نمی شــود در قیـــــل و قال دلبــــــرکان هــــــزار رنگ آدم دوباره...
-
باز هم پیام نور
سهشنبه 13 دی 1390 05:36
شما شاهد باشین من داشتم سکوت می کردم. این پیام نور خودش باعث میشه من دوباره لب واکنم. خیر سرم نشستم شب امتحان دارم دو کلمه درس می خونم که شرمنده ی دوست و دشمن نشم ولی مگه استادان محترم مجال میدن که آدم حواسشو به درس بده. کتابی که 15 ساله داره تجدید چاپ میشه و صدر الادبا تألیفش کرده و سلطان الادبا ویرایش علمیش رو بر...
-
جملاتی از بزرگان
سهشنبه 26 مهر 1390 13:54
ابن سینا : . من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد ! نارسیس : . لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران را که توســط یک گوسفند اداره میشود، شکست دهد. جورج برنارد شاو : . مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف میشوی و مهمتر آنکه خوک از این کار لذت...
-
علی (ع)
یکشنبه 30 مرداد 1390 22:18
درک ذره ای از درد علی ، درد بزرگیست. چه دردی کشید علی... سلام ترجیح میدم از زبان قاصرم توقعی خارج از توانش نداشته باشم . شعری از مهتاب عزیز: هنـــوز نشستی منتظـــر شاید که از را(ه) برسـه شــاید که دســـت کوچیکت به دســـت آقا برسـه شاید هنـــوز فکــر میکنی بازم میاد با دســـت پر دست میکشه روی سرت بهت میگه غصه نخور...
-
ماجراهای من و پیام نور 2
سهشنبه 18 مرداد 1390 15:15
امابعد... تاریخ امتحان 31 اردیبهشت 89 اعلام شده بود و من خلاصه جامعه ی علمی کشور رو شرمنده کردم و اوایل اردیبهشت ، کتاب هایی رو که طراحان کبیر معرفی کرده بودند خریدم . چند روز بعد هم مجبور شدم ، یه نگاه اجمالی به بعضیاشون بندازم .آخه همش یه جورایی چشممون تو چشم هم می افتاد !!! همین ورق زدن کافی بود تا سعادت زیارت...
-
ماجراهای من و پیام نور 1
پنجشنبه 13 مرداد 1390 05:17
یادمه وقتی بچه بودم ،یکی از تفریحات خانواده ی ما مشاعره بود (از میون هزاران تفریح سالم و نا سالم که نمی دونستیم کدومشون رو انتخاب کنیم !!!)و بدیهیه که من از همون سالها به شعر و ادبیات علاقه پیدا کردم. خوشبختانه این علاقه ،مبنای شکل گیری زندگیم نشد(!)و تو دبیرستان و دانشگاه ریاضی و عمران خوندم(چقدر ادبیاتانه!). اما این...
-
«ماجراهای من و پیام نور»
پنجشنبه 6 مرداد 1390 17:24
سلام میخوام این غیبت های طولانیمو ترک کنم . داروی ترکش رو هم به این کانالای ماهواره ای سفارش دادم. چند تا مطلب کوتاه و بلند در مورد دانشگاه پیام نور نوشته بودم که حالا قصد دارم تکمیلشون کنم و تحت عنوان «ماجراهای من و پیام نور» ، به تدریج تقدیم کنم. اگه نثر من رو ندیده بگیرین ، خوندن مطالب خالی از لطف نیست. حقایقیه که...
-
نفس
چهارشنبه 18 خرداد 1390 10:41
دیگــــه شعر من شنیــدن نداره تـــــه این جاده رسیــــدن نداره می بینــــــی پرنده ی خیال من حتـــــی جرات پریـــــــدن نداره تو پی شکستــــن دل منـــــی دل مــــن میـل تپیــــــدن نداره نمیگم به هیشکی عاشقم بودی دیگــــه این که لب گزیدن نداره زبونم تلخه آخه راستــــو میگم راستــــی که زبون بریدن نداره واستـادی...
-
خسوف جعلی
شنبه 7 خرداد 1390 04:23
سلام تو سایت بیت به لطف دوستان این دل نوشته رو بالای لیست مطالب برتر ماه گذاشته بودند. تقدیم قدوم پر مهرتون... چهره ی ماه مرا کی خسوفی به سیاهی می برد این همه تیرگی از سایه ی خورشید نبود من که خورشید نبودم. . . یک شب در نتابیدن خود غرق شدم و چنان دیواری به بلندای تحاشی، انکار بر رخ ماه جهان گردی از سردی و غم افشاندم...
-
خیال باطل
جمعه 2 اردیبهشت 1390 21:12
سلام حضور کم رنگ من وبه فراموشی سپرده شدن و فیزیک و نسبت مستقیم و... نشانه ای گذاشتم که زنده بودنموجار بزنم . *** در آسمان مات من رخ تو ماه می کشـــــد من پیاده مانده را کنار شــاه می کشــــــد چه خالصانه سرخوشم که بر کویر جان من ســـراب آرزوی تو گل و گیاه می کشـــــد در این امیـــــد مردگی نشانی از تو دیده ام که پای...
-
روشنای خانه ام
یکشنبه 24 بهمن 1389 06:24
نازنین قصه های پر نشیب روح من یادگار ماندگار روزهای بی طلوع و غصه های بی غروب همنبرد پرغرور جنگ های ماه و شب سایه گستران ظهرهای تیر رازدار لرزه های شانه ام روشنای خانه ام . . . وای بر حقارتی که دور کرد آن دو دست گرم را وای بر منی که بردم آبروی شرم را من به دست خود شکستم آن دل زلال و خود فنا شدم از این زوال و نازنین...
-
حسرت آواز
یکشنبه 26 دی 1389 00:10
سلام این شعر از سایت بیت نقل شده. توصیه می کنم یه سری بهش بزنین. درضمن اسم من پایین شعر لینک سایته... دل تنگی و تنهایی و سیگار و موسیقی موتزارت یا شوپن به یاد سالهای دور بی تابی و بی خوابی و فردای تکراری چشمان قرمز ، دست لرزان ، صورت بی نور بیرون زدن از خانه وقتی دیگران خوابند بی هیچ مقصد ، پا فشردن بر پدال گاز بغضی...
-
دعا
سهشنبه 11 آبان 1389 09:18
دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بینالمللی "دستهای کوچک دعا" است. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار میشود و دعاهای بچههای دنیا را جمع آوری میکند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه میدهد. دعاهایی که میخوانید از بچههای ایران است. لطفاً آمین بگوئید : آرزو دارم سر آمپولها نرم باشد!...
-
سلام
چهارشنبه 28 مهر 1389 02:23
میشه لطفا یه سر به وبلاگ سلمان بزنید ؟ حتما نظرتون رو بنویسید. سپاسگزارم... http://pmq-co.blogsky.com
-
این نیز بگذرد
جمعه 23 مهر 1389 03:48
کس نیاموخت فن تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد...
-
شکرانه ی بازگشت یک دوست
یکشنبه 18 مهر 1389 23:02
سلام دوست خوبمون آقای مهندس مثقالی که غزلیات دلنشینشون را در وبلاگ خورشیدنامه می خونیم و لذت می بریم و مباهات می کنیم ، یک بار-تاکید می کنم یک بار- اون هم به دلایلی ، چند خطی (سپید) از خودشون تو وبلاگشون گذاشتن و من هم که بی ظرفیتم و ... به خودم حق میدم که نگرانیمو پنهان نکنم که این آفت سراغ قریحه ی هر که رفت خشکوندش...
-
هذیان ۲
جمعه 16 مهر 1389 04:26
سلام تو وبلاگ عزیزی پستی بود که جشن مهرگان رو به یادم آورد. این کامنتی بود که اونجا برای اون عزیز گذاشتم. نمیدونم چرا دلم خواست عیناْ نقلش کنم. شما عفو بفرمایید. در مانده ایم که ایرانی مسلمان باشیم یا مسلمان ایرانی و از این قبل درمانده ایم. الله اکبر اذان صبح را که از مناره ی اینتلست میشنویم شتابان اوستا را از سجاده...
-
قضاوت های ما
جمعه 9 مهر 1389 01:37
مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد. به محض شروع حرکت قطار، پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد: "پدر نگاه کن درختها...
-
بازگشت
چهارشنبه 7 مهر 1389 03:02
سلام میشه لطفاْ به داد و بیداد های سلمان تو وبلاگی که لینکش آخر لیست وبلاگای دوستان دیده میشه توجه کنید؟ شاعر نیستی ادا در نیار عنوان وبلاگش هم مثل خودش... مجبورم کرد این وبلاگو براش درست کنم توجه نکردید هم اشکالی نداره ها . سلمان به بی توجهی عادت داره! به هر حال ممنونم
-
اول مهر
پنجشنبه 1 مهر 1389 04:42
شاید *اول مهر* برای خیلیا روز مهم ، خوب و یا پرهیجانی باشه. شاید برای خیلیا هم روز مزخرفی باشه. ممکنه خیلیا هم اصلا شهرام بهرام براشون فرقی نداشته باشه. من هم مثل همه ی بچه ها ، همیشه *اول مهر* رو به خاطر همه ی چیزای نویی که برامون می خریدن دوست داشتم. اما این روز قشنگ برای خانواده ی ما یه معنی دیگه هم داشت. اون وقتا...
-
داستان گردنبند
سهشنبه 23 شهریور 1389 04:14
ویکتوریا دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد. مادرش گفت: خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده،...
-
شعری زیبا
سهشنبه 16 شهریور 1389 16:05
هی دست میکشم به تنت، غرق خواهشند ناز تو و نیاز دلم در کشاکشند خورشید از کدام طرف امشب آمده عالی جناب رو به غریبان به نرمشند گلدسته ایست دست تو و مسجدی لبت اعضای من یکایکشان در پرستشند تا دست میبرم که نوازش کنم ترا موهای دم اسبی تو شیهه میکشند امشب فقط دو گل به خدا فکر میکنند لبهای در قنوت لبالب نیایشند نت ها درون من...
-
کاش...
دوشنبه 8 شهریور 1389 02:15
بار دیگر جهل فاجعه آفرید. آنکه می پنداشت از مطیع ترین بندگان خداست، به بهای جان بی مقدارش، دنیا را از برکت وجود اعجاز خلقت محروم ساخت تا به گمان باطلش عبودیتش را به اوج رساند. و تا آنگاه که بر جهالت خویش اصرار می ورزیم ،احوال ما فرزندان ناخلف آدم این چنین خواهد بود. کاش دعای امشبمان رهایی از این جهالت باشد و کاش اجابت...
-
جهنم
شنبه 6 شهریور 1389 14:34
جواب یک دانشجوی شیمی در دانشگاه واشینگتن به سوال امتحانیش به قدری جالب بود که توسط استادش در اینترنت پخش شده و دست به دست می گردد، خواندنش جالب است. پرسش: آیا جهنم اگزوترم (دفع کننده گرم) است یا اندوترم (جذب کننده گرم)؟ اکثر دانشجویان برای ارائه پاسخ خود به قانون بویل - ماریوت متوسل شده بودند که می گوید حجم مقدار...
-
هذیان
پنجشنبه 4 شهریور 1389 05:03
تو سلول سلول بدنم درد رو حس می کنم. سرماخوردگی یا آنفولانزا یا یه مرض دیگه فرقی نداره ، مهم اینه که از درد خوابم نمی بره. این معتادای بیچاره حق دارن ترک نمی کنن! اما مشکل اصلی من چیز دیگست. من غالباْ سعی می کنم پرستار خوبی باشم.از طرف دیگه تو دوره ی بیماری خیلی عذاب می کشم و تلفیق این دو مورد باعث میشه که در طول مدت...
-
وبلاگ و سیرابی شیردون
سهشنبه 2 شهریور 1389 06:27
سلمان و این همه اظهار لطف: خیلی هم عالی خیلی هم شیک هرکی یه وبلاگ داره و واسه خودش مینویسه و هیچی بازدید کننده هم نداره و عین خیالشم نیست و به هیشکی هم سر نمی زنه و یه سری مطلب از این وبلاگ و اون سایت کپی میکنه و خلاصه این هم مثل همه چیمون الکی گلابیه. خداوکیلی من یکی که وقتی یه نگاه اجمالی به سر تا پای این وبلاگ...
-
سلمان
سهشنبه 2 شهریور 1389 06:26
مردی که سالهاست در انتظار آمدن مرد دیگریست گاهی دلش برای خودش تنگ می شود... از این همه سکوت و سکون و رکود دلم پوسید منتظرم به قول کیارش: « و می دانم که می آیی...»
-
یادم تو را فراموش
چهارشنبه 27 مرداد 1389 15:52
سلام رسم بدی داره این دنیای... اگه نباشی و هی خودتو با هزار پشتک و وارو تو دید نگه نداری کسی یادی ازت نمی کنه. ما که عادت کردیم شما هم عادت می کنید. سرم شلوغ بود و البته هنوز هم هست ، اما نمی خوام فراموش بشم . واسه همین اومدم یه سلام و یه ... و خداحافظ. یه نظر کوچولو التفات کنین یادم نره زندم! بالا و پایین جهان موافق...
-
عشق یعنی چه؟
جمعه 15 مرداد 1389 13:51
( عشق یعنی چه؟ ) خواندن پاسخ چند کودک به این سوال شاید خالی از لطف نباشد • هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت دیگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پایش را لاک بزند. بنابراین، پدربزرگم همیشه این کار را براى او می کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. این یعنى عشق. (ربکا، ٨ ساله) • وقتى یک نفر عاشق شما باشد، جورى که...
-
سعدی
سهشنبه 12 مرداد 1389 06:36
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم . . . مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم